تمرکزگرایی اجتنابناپذیر
چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم، مهاجرت نیروهای کار خبره به سمت مراکز پر رونقتر واقعیت غیرقابل انکار دنیای امروز است، چه این نیروی کار، خبرهای دانشی باشد، مثل یک پژوهشگر یا یک استاد دانشگاه که آن را «فرار مغزها» بنامیم، چه خبرهی اقتصادی که آن را «مهاجرت سرمایهها» نامگذاری کنیم!
واقعیت آن است که در دنیای امروز روندهای مختلف اقتصادی، اجتماعی، علمی و سیاسی به هم گره خوردهاند تا پدیده مهاجرت را شکل دهند. مهاجرت داخل کشور و خارج کشور منجر به افزایش شکافها در سطح ملی و بینالمللی شده است. اما هر دو برآمده از روندهایی مشابه هستند.
الگوی مهاجرت میان نیروهای حرفهای با نیروهای کار ساده، اما از دو الگوی مختلف برخوردار است، و به همین دلیل نیز سیاستهای مختلفی را میطلبد.
مهاجرت نیروی نخبه به این ترتیب تبدیل به یک مساله جهانی شده است. تقریبا به غیر از آمریکا تمامی کشورها، از تهدید مهاجرت خارجی نیروهای خبره خود رنج میبرند. در خصوص مهاجرت داخلی اما موضوع تقریبا جهانی است. مشکل زمانی دوچندان میشود که این روند منجر به شکلگیری تمرکزگرایی در کشورها میشود؛ و این چالش در حوزه فناوریهای پیشرفته دوچندان است. به عنوان در آمریکا مهاجرت گسترده داخلی خبرگان حوزه فناوری اطلاعات به «سیلیکون ولی» منجر به تمرکز بالای داخلی و نهایتا حتی افزایش هزینه زندگی در این منطقه شد.اگرچه برداشت اولیه آن است که دسترسی به امکانات بهتر برای پیشرفت عامل اصلی است، اما مطالعات مختلف نشان میدهد دلایل مهاجرت برای نیروهای خبره، نه بهبود وضعیت اقتصادی، بلکه به شدت آمیخته به دلایل سیاسی (برای مهاجرت خارجی) و دلایل فرهنگی-اجتماعی (برای مهاجرت داخلی) است.
سیاستهای تمرکز زدایی
سیاستگذاری در حوزه فناوری در مواجهه به این چالش دو دورهی تاریخی را طی کرده است:
دوره نخست: کاهش مهاجرت
در دوره نخست تلاش سیاستگذار آن بوده است که در مقابل این پدیده بیایستد و از پیشرفت آن جلوگیری کند. اما واقعیت تلخ برای سیاستگذاران آن بود که قدرت روندهای بزرگ جهانی، تمایل خبرگان به زندگی در محیطهای بزرگتر و محلهای اجتماع سایر خبرگان، چالشهای اجتماعی در زندگی در محل تولد و ... بسیار بزرگتر از محرکهای اندکی بود که سیاستگذاران به عنوان مشوقهای عدم مهاجرت در نظر میگرفتند.
در این دوره سیاستگذاران با استفاده از «مدل جاذبه» یا همان «نظریه گرانشی» که در تصویر آمده است، تلاش داشتند تا از شدت نیروی رانشی بکاهند. به عبارت دیگر مبداء را از نیروها و عواملی که فرد را به سمت مهاجرت سوق میدهد بکاهند. این سیاستها خود را در قالب دادن تسهیلات یا امکانات ویژه بازنمایی میکرد. به طور همزمان آنان تلاش داشتند تا از طریق نیروهای بازدارنده نیز فرد را از مهاجرت بازدارند. مثلا افزایش موانع برای مهاجرت یکی از این سیاستهای نانوشته بوده است.
نه در ایران که در تمامی کشورهای جهان بجز امریکا، مهاجرت متخصصان و فرارمغزها یک موضوع مهم سیاستی بوده و هست. دلایل متعددی نشان میدهد که دانشمندان و دانشآموختگان برتر در دنیای جهانیشده فرارتر و ناماندگارتر از تمامی عطرهای جهاناند!
تمایل به زیستن در شهرهای بزرگ و خلاق جهان، یک واقعیت رفتاری این گروه است. آنان ترجیح میدهند در شهرهای شلوغ، گران و پرترافیک از آلودگی رنج بکشند؛ ولی در دانشگاهها و مراکز بزرگ تحقیقاتی و مراکز تحقیق و توسعه (R&D) شرکتهای بزرگ در میان برجستهترینها فعالیت کنند. برخلاف فیلمهای هالیوودی، طبقه خلاق و دانشمند بزرگ امروز در روستاها و شهرهای دورافتاده نیست، تا کسی برای یافتنش سختی سفر را به جان بخرد.
درآمد بالاتر، دسترسی به زیرساختهای تحقیقاتی و مشکل با حکومتهای سرزمین مادری مهمترین دلایل دیگر مهاجرت و فرارمغزها در مطالعات جهانی هستند. به همین دلیل است که مقابله با این روند جهانی همان کاری است که دنکیشوت میکرد، یعنی به جنگ آسیابهای بادی رفتن! سیاستهایی که میخواهد با روندهای طبیعی بجنگند، زود به کاریکاتور تبدیل میشوند.
اما واقعیت آن بود که این سیاستها به شدت ناکارآمد بودند، چرا که عوامل طرف مقصد که برای فرد نخبه کشش مهاجرت ایجاد میکردند بسیار قدرتمندتر بودند. همچنین با جهانیشدن عملا عوامل دفعی نیز کارکرد سابق خود را از دست دادند.
به این ترتیب این دوره از سیاستگذاری در عمل شکست خورد!
دوره دوم: بهرسمیتشناسی مهاجرت
در دوره دوم سیاستگذار میپذیرد که مهاجرت خبرگان چه در سطح داخلی و چه در سطح خارجی یک واقعیت پرقدرت و نیرومند است. سیاستگذار در این مرحله مهاجرت خبرگان را بهرسمیت میشناسد؛ این سختترین کاری است که باید سیاستگذار انجام دهد! بررسی سیاستهای موفق جهانی، نشان میدهد که سیاستگذار به جای «جلوگیری از مهاجرت»، باید به سمت «بهرهگیری از مهاجرت» آن هم در «چرخه خدمت به جامعه» خود، حرکت کند. اگرچه اروپاییها نخستین کشورهایی بودند که متوجه ضرورت این تغییر فهم شدند؛ اما کشورهای هند، چین و روسیه شاید بیش از همه با سیل ویرانگر مهاجرت نیروهای متخصص خود روبهرو شدند. پس از فروپاشی شوروی در دهه ۱۹۹۰ بزرگترین مهاجرت نخبگان علمی از شوروی در جهان روی داد. پدیدهای که تجربه جهانی در خصوص سیاستهای فرارمغزها را بشدت تغییر داد.
در این دوره بود که سیاستگذار به این واقعیت پی برد که صرفا افزایش محرکهایی مانند دادن تسهیلات ویزه یا امتیازات خاص به فرد خبره، بر اساس مدل گرانشی صرفا تحریک عوامل بازدارنده است و تاکید صرف روی یک عامل نمیتواند در برابر قدرت سایر عوامل که روز به روز قدرت آنها در حال افزایش است، تاثیری بگذارد.
نمونههای از سیاست بهرسمیتشناسی مهاجرت
بر اساس آموزههای «بهرسمیتشناسی مهاجرت»، تلاش اصلی سیاستگذار آن است که اولا بتواند منافع خود از مهاجرین خود را بیشینه بسازد و ثانیا به صورت همزمان زمینه لازم برای رشد و توسعه در مبداء همچنان حفط شود؛ تا این چرخه پرورش نیروهای خبره متوقف نشود. این تجربیات هم در سطح داخلی و هم در سطح خارجی دربردارنده آموزشهایی جدی برای سیاستگذاران است. در ادامه به ۳ یافتهی مهم روسیه در این خصوص اشاره میشود. سیاستهایی که در دهههای بعدتر در هند و چین نیز به صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفت:
۱- تسهیل در سفر!
سادهانگارانهترین سیاستها همواره بر تأمین مالی و افزایش درآمد متخصصان تأکید دارد. سیاستگذار سادهانگار میخواهد از طریق دادن گرنت و پروژههای تحقیقاتی، میزان مهاجرت را کاهش داده و حتی امید دارد که مهاجرت معکوس افزایش یابد. تجربه شوروی نشان داد این برداشت یک سادهانگاری محض است. متخصصان در بهترین حالت تنها در زمان وجود پروژه در کشور یا شهر زادگاه خود مانده و به محض دریافت پیشنهاد بالاتر کشور یا شهر خود را ترک میکنند.
ارزیابی از برنامههای CRDF Global مشخص کرد که «هیچ ارتباطی میان شدت مهاجرت دانشمندان و سفرهای بینالمللی برقرار نیست.» واقعیت آن بود که بخش عمدهای از دانشمندان یا نیروهای خبرهای که مهاجرت کردند؛ اساساً هیچگونه موقعیت شغلی در کشور مقصد نداشتند؛ اما به صورت کاملا وارونهای مهاجرت برای کسانی که در پروژههایی مدام به کشور مقصد در حال سفر و همکاری بودند، در کمترین حد ممکن روی داده بود. به عبارت دیگر تسهیل در سفرهای خارجی علمی و شرکت در رویدادها، پژوهشها و فعالیتهای علمی و فناوری منجر به کاهش مهاجرت میشد! در بخش داخلی نیز توسعه رویدادهای ملی در یک شهر (مثلا برگزاری رویدادهای مهم ملی به میزبانی آن شهر) و همچنین ایجاد زمینه برای همکاری با مرکز در رویدادهای آن مرکز، میتواند میزان مهاجرت را کاهش دهد.
به عبارت دیگر اگر تلاش داریم تا میزان تمرکز حوزه فناوری اطلاعات در کشور کاهش یابد، لازم است تا زمینههای لازم برای حضور خبرگان فناوری اطلاعات شهرهای کشور را در تهران را افزایش داده و به صورت همزمان رویدادهایی با گستره ملی را در شهرها توسعه دهیم. به صورت وارون بدترین سیاست توسعه رویدادهای صرفا محلی در شهرها است. به عبارت دیگر اگر گروه یا استارتآپی مستقر در یک شهر دیگر بخواهد در دورههای آموزشی یا نمایشگاههای تهران شرکت نماید، بتواند به راحتی چنین امکانی را بیابد.
۲- بهبود ارتباطات!
موفق ترین برنامه صورت گرفته در راستای جلوگیری از فرار مغزها، طی سالهای 1995 تا 2000 روی داد؛ جایی که بنیاد بینالمللی «مرکزی برای پژوهشهای خوش آتیه» (Center for Promising Research) فعالیت داشت. این مرکز با بودجه بسیار اندکی (کمتر از 500 هزار دلار امریکا) نتایج بسیار مثبتی به دست آورد. این بنیاد به صورت وارونه دانشمندان سایر کشورها را برای همکاری های مشترک علمی و فناوری با روسها و همچنین ملاقات با دانشمندان روسی به روسیه دعوت میکرد.
این برنامه، نتایج بیسابقهای به همراه داشت؛ هیچیک از پژوهشگران جوان (که حدود 63 درصد از اعضای پروژه ها را شامل می شدند) به خارج از کشور مهاجرت نکردند! با این حال، بیش از نیمی از پژوهشگران گاهی بر اساس دعوتها و اعتبارات خارجی اعطایی به آنان، به ادامه همکاری و فعالیت مشترک با همتایان غربی خود پرداختند؛ که منجر به شکلگیری مشارکت و همکاری در سطح مؤسسهها و دانشگاههای خارجی نیز شد.
در این مدل لازم است تا خبرگان داخلی احساس کنند که دستیابی به خبرگان جهانی به سادگی امکانپذیر است. بر اساس تعمیم همین مدل به سطح ملی و در حوزه فناوری اطلاعات، لازم است تا استارتآپهای شهرهای مختلف امکان آشنایی، همکاری، تبادل تجربه و فعالیت مشترک را با شرکتهای نامآشنا و شناختهشده ملی را بیابند.
به عبارت دیگر به محض آنکه استارتآپ مستقر در یک شهر بخواهد تا محصول مشترکی را با شرکت همتایش در تهران تولید کند یا چنانچه بخواهد محصول خود را برای فروش عرضه نمایند، این امکان را بیابد.
۳- سیاست مهاجرت آونگی
تجربه دیگر دولت رویه آن بود که برخی از دانشمندان روسی ممتاز، به صورت همیشگی از روسیه مهاجرت نکنند و همواره در حال سفر از کشورهای خارجی اقامتکرده به روسیه باشند، تا تجارب خود را با دانشمندان جوان به اشتراک بگذارند. این نوع از مهاجرت را «مهاجرت آونگی» (pendulum migration) نامیدند. به همین دلیل است که اکنون در شهرهای مسکو و سن پترزبورگ، برخی از دانشمندان کمابیش نیمی از سال را در خارج از کشور به سرمی برند و نیمی را در روسیه؛ آنها چون آونگی در حال حرکت مداوم از روسیه به کشور مورد اقامت خود هستند. برخی از آنها مقامهایی پژوهشی یا آموزشی در دانشگاههای اروپایی یا امریکایی هستند.
دانشمندان روسی فعال در رشتههای دیگر، بویژه در حوزه علوم انسانی و اجتماعی، در سازمانهای اجتماعی، دولتی و سیاسی کشورهای گوناگون به استخدام درآمدهاند. بخشی از آنان در سازمان های خارجی حوزه محیط زیست، حتی گروه های حامی حقوق بشر و اندیشکدهها نیز فعالیت دارند. برخی از دانشمندان و مهندسان روسی به سطوح بالای مدیریتی یا کارآفرینان سطح بالا تبدیل شدهاند؛ و استانداردهای زندگیشان فراتر از متوسط همکارانشان شده است.
تعمیم این مدل در سطح ملی و در خصوص مهاجرت داخلی آن است که تلاش شود تا افراد خبره یا شرکتهایی که بر پایه نیروهای خبره یک شهر بنیان گذارده شدهاند، همواره دارای پایگاههایی در شهر مبداء خود باشند. به عنوان مثال اگر خبرگانی از شهری مانند تبریز به تهران مهاجرت کردهاند یا شرکتهای بزرگی در تهران وجود دارد که برخی از خبرگان تبریزی در آنها دارای نفوذ هستند، همواره بخشی از فعالیتهایشان را به تبریز تخصیص دهند یا زمانهایی که در تبریز هستند افزایش یابد.
برنامههای تمرکز زدایی در سازمان
بر اساس آموزههایی که ریشه آن در نظریههای مهاجرت است، کاهش تمرکز زدایی در حوزه فناوری اطلاعات تبدیل به یک رویکرد در برنامههای مختلف شده است. ما این واقعیت را بهرسمیت میشناسیم که مهاجرت از شهرهای کوچکتر به شهرهای بزرگتر و نهایتا مرکز (تهران) یک روند جهانی است. همانطور که میپذیریم روند مهاجرت از کشور به سایر کشورها یک روند جهانی است. تجربیات کشورهایی مانند چین، هند و روسیه به خوبی نشان میدهد که راه حل صحیح بهرهگیری از روشهایی برای به حداکثر رساندن منافع مهاجرین برای سرزمین مبداء و همچنین تداوم رشد نیروهای خبره در سرزمین مبداء است.
سیاست تمرکز زدایی داخلی با سیاست مهاجرت از یک منشاء مشترک نظری بهره میبرند: افزایش منافع مهاجرت. هرچند در ادامه به سه سرفصل اصلی در حوزه داخلی تمرکز شده است و در آینده رویکرد خارجی نیز معرفی خواهد شد.
سرفصلهای اصلی چند برنامه سازمان فناوری اطلاعات و وزارت ارتباطات در این خصوص و با پذیرش تمامی واقعیتهایی که پیشتر توصیف شد آمده است.
۱-کارگزاران توانمندسازی نوآوری
توسعه توانمندیهای بومی همانگونه که پیشتر نیز توصیف شد، متعلق به دورهی نخست تمرکز زدایی است که تلاش دارد تا مهاجرت را کاهش دهد. در واقع هرگونه توسعهی دورههای آموزشی با اتکاء صرف بر منابع داخلی آن استان، مانند بهرهگیری از اساتید بومی آن استان، تنها میتواند بخشی از پازلی باشد، که در طول زمان میتواند به صورت وارون عمل کرده و تبدیل به محرک مهاجرتهای ابدی باشد.
آموزش مداوم کارآفرینی به گروههایی که بر اساس جبر ناشی از اندازه بازار، زیرساختها و دسترسی به منابع انسانی امکان رقابت با رقباء قدرتمند مرکز را ندارند، حاصلاش جز از بین بردن سرمایه انسانی و اقتصادی نیست.
مراکز دانشگاهی و فناوری (مانند پارکها و مراکز رشد استانها) ماموریت اصلیشان چنین آموزشهایی است و لازم است تا اگر مداخلهای ملی قرار است انجام شود، تمرکز خود را بر بهرسمیتشناسی احتمال پدیده مهاجرت بگذارد و تمرکز خود را بر جنبههای دیگر استوار سازد.
در برنامه کارگزاران به جای تاکید بر آموزش، بر رویدادهای ملی تاکید شده است. رویدادهایی که در ادامه برخی از آنها ذکر شده است:
۱-مزیتیابی حوزهای
اصلیترین راه کاهش تمرکز، ایجاد تمرکزهای دیگر است! منطق اقتصادی به دلیل نیاز به مقیاس بالای اقتصادی و کاهش هزینههای ثابت و سربار و همچنین صرفه اقتصادی توسعه نیازمند تمرکز است. اگر بخواهیم در ۱۰ استان کشور ۱۰ شرکت فرشبافی داشته باشیم، احتمالا به دلیل آنکه هیچکدام به حجم مناسب اقتصادی دست پیدا نمیکنند، با ۱۰ شرکت ورشکسته یا در آستانهی ورشکستگی فرشبافی روبهرو خواهیم شد. پس منطق اقتصادی در بلندمدت ما را سوق میدهد به آنکه یک تمرکز در یک شهر در عرصهی فرشبافی روی دهد. اما همان مرکزی که مرکز فرش است، بنا به همان منطق اقتصادی مرکز تولید ابریشم یا دارهای قالی هم خواهد شد. به عبارت دیگر زنجیره تامین نیز تمایل دارد تا در کنار همان مرکز شکل بگیرد. راه کاهش تمرکز در کشور آن است که محصول دیگری که احتمالا به شدت زنجیره تامین متفاوتی دارد، در مرکز دیگری راهاندازی شود.
در عرصه فناوری اطلاعات بخش عمدهای از زنجیره تامین مشترک است و مشکل از همین نقطه آغاز میشود. به عبارت دیگر زنجیره تامین تولید نرمافزارهای اداری با زنجیره تولید نرمافزارهای کاربردی تفاوت چندانی نخواهد داشت! اصلیترین زنجیره تامین در صنعت نرمافزار، نیروی انسانی است. این نیروی انسانی به سادگی قابلیت جابهجایی بین حوزهها را دارد و به همین دلیل است که تمایل به تمرکز یک فرآیند طبیعی خواهد بود.
زمانی که در خصوص مزیتهای حوزهای یک منطقه یا استان سخن گفته میشود، تمرکز بر وضعیت استان اشتباه بزرگ است، چرا که مطابق با نظریهی گرانشی که در بالا توصیف شد، مزیت در مقایسه با سایر استانها معنا دار است و نه در مقایسهی داخل استانی!
استفاده از آمار مقایسهای میان استانها و نه تکیه بر آمار داخلی استانها است که میتواند این مزیت را شناسایی کند. به همین دلیل ایجاد بانک اطلاعاتی از اکوسیستم استارتآپی استانها نخستین گام در این فرآیند است. هرچند پویایی تغییرات ما را مجبور میکند تا فرآیندی پویا (مانند یک شبکه اجتماعی) برای گردآوری چنین دادههایی فراهم آوریم.
۲-شرکت در رویدادهای ملی
کارگزاریها به جای بنیان شدن بر فعالیتهایی که به صورت سنتی بر عهده پارکهای علم و فناوری استانها و مراکز رشد استوار است، رویداد محور هستند. رویدادهایی که مبتنی بر موارد زیر است:
الف- شرکت استارتآپها در رویدادهای ملی (در سایر استانها) مانند شرکت استارتآپهای منطقه در نمایشگاهی مانند الکاماستارز
ب- برگزاری رویدادهای ملی مانند برگزاری Demo-Day برای معرفی استارتآپهای منطقهای به شرکتهای بزرگ ملی
پ- برگزاری رویدادهای تقویت همکاری استارتآپهای منطقهای با استارتآپهای ملی مانند برگزاری رویدادهای Match-making برای استارتآپها
ت- استفاده از نیروهای بومی مهاجرت کرده برای رویدادهای سخنرانی (مشابه با TED Talks) برای استارتآپهای بومی
۳-جذب سرمایه ملی
سرمایهگذاری خطرپذیر بر خلاف سرمایهگذاریهای صرفا اقتصادی، تنها تامینکنندهی مالی و اقتصادی نیستند. آنها سرمایه دانشی و شبکهای خود را نیز در سرمایهگذاری وارد میکنند. به همین دلیل است که سرمایهگذاران خطرپذیر بیش از نهادی صرفا مالی اهمیت دارند.
کارگزاران موظف به یافتن سرمایهگذارانی برای حداقل ۳ استارتآپ در هر منطقه هستند. هرچند ترجیح یافتن سرمایهگذارانی از خارج از منطقه است تا سرمایهگذاری خطرپذیر علاوه بر سرمایه مالی از طریق وارد کردن انواع دیگر سرمایه بتواند امکان رشد و حضور در بازارهای بزرگ ملی و بینالمللی را نیز فراهم آورد.
۲-تقویت سرمایهگذاری خطرپذیر
دادن تسهیلات به شرکتهای نوآور و نوپا بدترین راه حل است. این شرکتها بیش از پول نیازمند دانشهای مختلف برای ورود به بازار و همچنین توسعه هستند. به همین دلیل است که سرمایهگذاران خطرپذیر (VC) اهمیت بالایی در این خصوص دارند. سرمایهگذاری خطرپذیر بخشی از ریسک را نیز عهدهدار میشود و به همین دلیل توانمندی خود را اعم از منابع دانشی و شبکهی گسترده تبلیغاتی، بازاریابی و ارتباطی خود را نیز برای رشد پشتوانه میسازد.
رویکرد جهانی به استفاده از سرمایهگذاران خطرپذیر به عنوان واسط منابع دولتی از همین روی بوده است. دادن تسهیلات به غیر از خطراتی که برای استارتآپها دارد، امکان فساد دولتی را نیز افزایش میدهد و به همین دلیل است دولت به جای مواجهه مستقیم با شرکتهای استارتآپی و ارزیابی طرحها تلاش میکند تا تسهیلات را به سرمایهگذاران خطرپذیر و به شرط سرمایهگذاری آنها بر طرحهای نوپا تخصیص دهد.
با این رویکرد منابع وام وجوه ادارهشده وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات، در قالب یک پروتکل مشخص به صندوقهای خطرپذیری داده میشود که تمایل به سرمایهگذاری بر استارتآپها، خصوصا استارتآپهای شهرهای خارج از تهران داشته باشند.
این طرح که به صورت مشترک با صندوق نوآوری و شکوفایی پیش خواهد رفت بیش از ۵۰ درصد از کل منابع را به همکاری با سرمایهگذاران خطرپذیر و با حوزه فعالیت خارجز از تهران تخصیص خواهد داد. به صورت پایلوت این طرح از یزد آغاز خواهد شد و به مرور به سایر استانها و بر اساس آمادگی آنها اجرا خواهد شد.
این طرح اصراری بر استفاده از صندوقهای بومی ندارد و یک صندوق خارج از استان به شرط سرمایهگذاری در آن استان و پس از معرفی طرحها و قراردادهایش با شرکت استارت آپی میتواند از وام وجوه ادارهشده تسهیلات دریافت نماید.
۳-کاربرد فناوری اطلاعات
حوزه مستقیم فناوری اطلاعات و ارتباطات در توسعهیافتهترین اقتصادها بین ۲ تا ۵ درصد از رشد ناخالص داخلی را شامل می شود. اما آنچه با نام اقتصاد دیجیتالیشده از آن یاد میشود تا ۳۰ درصد اقتصاد یک کشور را شامل میشود. اقتصاد دیجیتالیشده بر بهکارگیری ظرفیتهای فناوری اطلاعات و ارتباطات در فعالیتهای سنتی تاکید دارد. به عنوان مثال بهبود بهرهوری از طریق تغییر مدلهای کسبوکار یکی از این کاربردها است. با رشد کسبوکاری مانند اوبر (در جهان) یا اسنپ و تپسی (در ایران) همان کسبوکار سنتی تاکسیرانی، تغییر مدل کسبوکار یافته و بهرهوری کل و همچنین رفاه عمومی افزایش مییابد.
لازم نیست به تعداد شهرهای بزرگ سعی در ایجاد اسنپ و تپسی داشته باشیم. این رویه نه تنها خلاف منطق اقتصادی است و هزینه سربار را افزایش میدهد بلکه منجر به افزایش آسیبپذیری و احتمال شکست این کسبوکارها نیز میشود. به عبارت دیگر تمرکز زدایی به هیچ عنوان به معنای ایجاد شبکه تاکسیرانی اینترنتی مستقل در تمامی شهرهای کشور نیست! همانگونه که استفاده از سنسورها به منظور هوشمندسازی خانهها یا کاهش مصرف انرژی در کارخانجات منجر به ارتقاء ارزش افزوده در کل میشود.
توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات به معنای آنکه همه تولیدکنندهی این تجهیزات باشند نیست، بلکه بخش عمدهای از شاخصهای توسعهیافتگی در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات به معنای بهکارگیری این فناوری در بخشهای مختلف اقتصادی و زندگی شهروندان است.
از راهاندازی دبیرخانه شهرهای هوشمند تا معرفی پلتفرمهای فروش محصولات خانگی و روستایی و ... بخشهای مختلف برنامه سازمان در جهت افزایش کاربردهای این فناوری در ارتقاء تولید است.
ما و حمله به آسیابهای بادی
«دنکیشوت» نام یک رمان (و البته شخصیت اصلی همان رمان) از سروانتس است. دنکیشوت انسان شریفی است که در گذشته باقی مانده است و همچنان خود را در میانه جنگهایی پرشکوه، شوالیهای میبیند که دنیا را تغییر میدهد و او که دچار توهم است به همین سادگی کاریکاتور یک شوالیه میشود!
دن کیشوت به جنگ کوهها، درختها و حتی آسیابهای بادی میرود و با آنها میجنگد و در خیال خود البته شوالیهای شجاع است، که در نبردهای خیالیاش پیروز میشود. اما واقعیت آن است که هر یک از ما کم یا زیاد دنکیشوتهایی را در خود پرورش دادهایم. دنکیشوتهایی که در دنیایی زندگی میکنند که دورانش گذشته است. خطرناکترین متوهمها، سیاستگذاران دنکیشوتی هستند. آنان از پذیرش واقعیت این جهان سر بازمیزنند و همواره از بایدها و نبایدها و ارزشهایی سخن میگویند که شریف است، اما متاسفانه ربطی به دنیای واقعی ندارد.
برخی از سیاستهایی که به بهانه تمرکز زدایی در سالهای اخیر معرفی میشود؛ بیتوجه به واقعیتها، و حملهای شوالیهوار به آسیابها است؛ سیاستهایی که دنکیشوتها آنها را به شدت دوست دارند و البته سیاستهایی در تضاد با تجربههای جهانی است.
دنکیشوتهای متوهم، فکر میکنند با تخصیص منابع دولتی به استانها میتوانند در مقابل این روند جهانی بیایستند. واقعیت آن است که اغلب تسهیلات خرد به استانها اغلب تبدیل به رانتهایی کوچک برای گروههای منفعتی متصل یا نزدیک به دولت بودهاند. سیاستگذاری چه در عرصه تمرکز زدایی و چه در عرصه مهاجرت در ایران، نمونهای عالی از سیاستگذاری دنکیشوتی است. دنکیشوتها هنوز از پذیرش واقعیت مهاجرتها و دلایل آن اجتناب میکنند. باید این واقعیت را بپذیریم و متناسب با این واقعیت سیاستگذاری کنیم.